سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گاهنامه بی خوابی
حرف های دختر پسندانه!(ز.س.م)
  • نویسنده : بی خوابی:: 87/10/18:: 7:33 عصر
  • حرف های دختر پسندانه!

    این روزها باران که می آید دلم میگیرد .تنگ میشود و مرا از خیال های واهی دنیای خودم بیرون می آورد.باران شده است برای من یک نماد یک جلوه یک سمبل یک عشق...باران که می بارد  آه بر دل من مینشیند!! همیشه آرزو داشتم بنشینم بر! زیر باران و بخوانم غزل زندگی ام را و روشن کنم آن ضبط صوت قدیمی کوچه باغ را که می خواند بارون بارون است زمین ها تر میشوند...آه زندگی پر تلاطم و سخت گوار! نکن با من این کار!!! این ها همه از اثرات باران است و بس.این طبع لطیف من این آوازه ی شاعرانه و ادیبانه ی من همه اینست که می دهد به من سرود عشق ورزیدن را...آه آه آه ای تنها دل غریب این گوشه افتاده بر من بتاب بتاب که چه قدر خوب میتابی...(صدای گریه ی جمع!)این روزها که پاییز است بعدش هم زمستان است گویا !چه میشود کرد ؟همه اش شده است دلتنگی برای باران ...ببار بیار ای باران !آخر چرا نمی باری!؟ این دل من سخت گرفته و برای دلدادگی به توست که تو را صدا میزنم و چه صدا کنم شما را که شما از همه چیز حتی گل بهتری؟!باران دلدلگی من بر من بتاب!!بتاب که تابیدن توست که نگه میدارد عشق فنا شده ی زندگی مرا....!

    ز.س.م

     



  • کلمات کلیدی : صفحه های سگی:طنز
  • نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    بی خوابی
  • نویسنده : بی خوابی:: 87/10/18:: 7:30 عصر
  • ...هرگز تیر باران کسی را دیده اید؟ مسلماً نه، معمولاً این کار بنا به دعوت صورت  میگیرد و حاضران قبلاً انتخاب شده اند. نتیجه اینکه اطلاع شما از این مراسم محدود به آن چیزی است که در تصویرها و در کتاب ها دیده اید، دستمالی  بر روی چشم، چوبه ی اعدام، و چند سرباز در فاصله ای دور. اما نه، این طور نیست. می دانید که بر عکس، جوخه ی تیر باران در یک متر و نیمی محکوم می ایستد؟  می دانید که اگر محکوم بتواند دو قدم به جلو بگذارد، سینه اش به تفنگ می خورد؟  می دانید که تیر اندازان از این  فاصله ی کوتاه تیرشان را در ناحیه ی قلب متمرکز میکنند؟ و همه ی آنها با گلوله های درشتشان حفره ای در آنجا باز میکنند که می توان مشت در آن فرو برد. نه، شما نمی دانید، چون اینها جزییاتی است که  ازش  حرف    نمی زنند . خواب آدم ها مقدس تر است.

    نباید مانع خوابیدن مردم درست و حسابی شد!

     

    (بخشی از رمان « طاعون» نوشته ی آلبر کامو)

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    <      1   2      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
     Atom 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 23173
    بازدید امروز : 2
    بازدید دیروز : 1
    ... دسته بندی یادداشت ها...
    صفحه های سگی:طنز[3] . عشق سگی:فلسفه[2] . بعد از ظهر سگی:سینما[2] . سگ ولگرد:ادبیات[2] . زیر دندان سگ:سیاست . سال های سگی .
    ........... درباره خودم ..........
    گاهنامه بی خوابی
    بی خوابی
    بی خوابی گاهنامه ی سیاسی،هنری،اندیشه و طنز دانشگاه اصفهان مدیر مسئول و سردبیر:عاطفه صفری هیات تحریریه: م.شمگانی،شیما آبگینه،سیما بلورچی،نازنین همایون پور،سروش هادیان،میم-آفاقی،آزاده شعبانی. ...و با تشکر از همه ی کسانی که گوش هایشان را به روی فریاد های ما نبسته اند!

    .......... لوگوی خودم ........
    گاهنامه بی خوابی
    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........


    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    JavaScript Codes
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    JavaScript Codes کدهای جاوا اسکریپت
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن