...هرگز تیر باران کسی را دیده اید؟ مسلماً نه، معمولاً این کار بنا به دعوت صورت میگیرد و حاضران قبلاً انتخاب شده اند. نتیجه اینکه اطلاع شما از این مراسم محدود به آن چیزی است که در تصویرها و در کتاب ها دیده اید، دستمالی بر روی چشم، چوبه ی اعدام، و چند سرباز در فاصله ای دور. اما نه، این طور نیست. می دانید که بر عکس، جوخه ی تیر باران در یک متر و نیمی محکوم می ایستد؟ می دانید که اگر محکوم بتواند دو قدم به جلو بگذارد، سینه اش به تفنگ می خورد؟ می دانید که تیر اندازان از این فاصله ی کوتاه تیرشان را در ناحیه ی قلب متمرکز میکنند؟ و همه ی آنها با گلوله های درشتشان حفره ای در آنجا باز میکنند که می توان مشت در آن فرو برد. نه، شما نمی دانید، چون اینها جزییاتی است که ازش حرف نمی زنند . خواب آدم ها مقدس تر است.
نباید مانع خوابیدن مردم درست و حسابی شد!
(بخشی از رمان « طاعون» نوشته ی آلبر کامو)